214 مطلب ديگر هم حرف هايي است كه جناب ابوريحان بيروني در «تحقيق ماللهند» دارد در مدتي که ايشان در هند زندگي ميكردند. ابوريحان بيروني ميگويد ما از علماي هند يك گِله داريم و آن اين است كه در خاورميانه، بعد از جريان نوح، خلأيي احساس ميشد، يك حادثه تلخي بود که به هر حال، خاورميانه را الحاد و شرك فرا گرفته بود. وجود مبارك ابراهيم (سلام الله عليه) قيام كرد، با مسأله وثنيّت و صنميّت و صابئين بودن و مانند آن احتجاج كرد، اثر نكرد؛ «هَذَا رَبِّي»، «هَذَا رَبِّي»(1) را به نحو جدال احسن فرمود، اثر نكرد، با آزر (2) و آزري ها درافتاد اثر نكرد. سرانجام ضرورت اقتضا كرد كه دست به تَبر كرد و «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبيراً»(3) آنها مراسم آتش سوزي و ابراهيم سوزي راه انداختند و گفتند «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ»(4) که وجود مبارك ابراهيم اين را هم تحمّل كرد و بر امواجي از آتش رفت و نداي «يَا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً»(5) به اهميت مكتب ابراهيم (سلام الله عليه) گواهي داد. آن روز گرچه مثل امروز رسانههاي گروهي و فردي و شخصي آسان نبود، اما خبر آن قدر مهم بود كه در مدت كوتاهي كلّ خاور ميانه را گرفت، كلّ خاورميانه فهميدند جريان ابراهيم خليل براي چيست؛ با استدلال اثر نكرد با تبر اثر نكرد، آن معجزه اثر كرد. حرف ابوريحان بيروني اين است که اين معجزه پيامي داشت، مردم يونان از اين پيام استفاده كردند؛ اما هند متاسفانه از اين پيام استفاده نكرده، ايشان ميگويد كه علماي هند قيام نكردند، مردم يونان قيام كردند، حرف ابراهيم را پذيرفتند. اين سُقراط بود كه شهيد توحيد است، سقراط را براي چه كشتند؟ او كه در فکر مسائل سياسي نبود، سخن از زمان و زمين كه نبود، فكر توحيدي بود، او در راه توحيد شهيد شد. ادامه مطلب. |
درباره این سایت